فصل کار
روستای گرمازده
رج بوته های چای تبکرده
و سبدی که با موج متوسط ترانه می خواند
و در زنبیلی بزرگ بالا میآورد
لمس عطر جوانه سبز
از رنگ پریده انگشتی که چند روز تا حنایی شدن فرصت دارد
و نگاه دزدکی به زمزمه دخترک چایچین که انار ییلاق در گونه هایش خون بپا کرده
من از روستایم میگویم
خاطره های چسبنده به رد سم رمه
در گل و لای رسی
و
چاله های پیر اب
در نیش افتاب